در آن شب تاریک وآن گرداب هول انگیز،
حافظ را
تشویش توفان بود و « بیم موج » دریا بود !
ما، اینک از اعماق آن گرداب،
از ژرفای آن غرقاب،
چنگال توفان بر گلو،
هر دم نهنگی روبرو،
هر لحظه در چاهی فرو،
تن پاره پاره، نیمه جان، در موج ها آویخته،
در چنبر این هشت پایان دغل، خون از سراپا ریخته،
***
صد کوه موج از سر گذشته، سخت سر کشته،
با ماتم این کشتی بی ناخدای بخت برگشته،
هر چند، امید رهائی مرده در دل ها؛
سر می دهیم این آخرین فریاد درد آلود را :
- (( ... آه، ای سبکباران ساحل ها ... ! ))