سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  بازدید امروز: 11  بازدید دیروز: 10   کل بازدیدها: 259392
 
*** \\\ *** /// *** هلاک عشق *** \\\ *** /// ***
 
پس از مرگ بلبل
نویسنده: عاطفه(چهارشنبه 87/2/18 ساعت 3:58 عصر)

نفس می زند موج ...

نفس می زند موج، ساحل نمی گیردش دست،

پس می زند موج .

فغانی به فریادرس می زند موج !

من آن رانده مانده بی شکیبم،

که راهم به فریادرس بسته،

دست فغانم شکسته،

زمین زیر پایم تهی می کند جای،

زمان در کنارم عبث می زند موج !

نه درمن غزل می زند بال،

نه در دل هوس می زند موج !

رها کن، رها کن، که این شعله خرد، چندان نپاید،

یکی برق سوزنده باید،

کزین تنگنا ره گشاید؛

کران تا کران خار و خس می زند موج !

گر این نغمه، این دانه اشک،

درین خاک روئید و بالید و بشکفت،

پس از مرگ ببل، ببینید

چه خوش بوی گل در قفس می زند موج !



شاخه گل ( )

دلی از سنگ می خواهد
نویسنده: عاطفه(چهارشنبه 87/2/18 ساعت 3:58 عصر)

خروش و خشم توفان است و، دریا،

به هم می کوبد امواج رها را .

دلی از سنگ می خواهد، نشستن،

تماشای هلاک موج ها را!



شاخه گل ( )

پرنیان سرد
نویسنده: عاطفه(چهارشنبه 87/2/18 ساعت 3:54 عصر)

بنشین، مرو، چه غم که شب از نیمه رفته است

بگذار تا سپیده بخندد به روی ما

بنشین، ببین که دختر خورشید "صبحگاه"

حسرت خورد ز روشنی آرزوی ما

بنشین، مرو، هنوز به کامت ندیده ایم

بنشین، مرو، هنوز کلامی نگفته ایم

بنشین، مرو، چه غم که شب از نیمه رفته است

بنشین، که با خیال تو شب ها نخفته ایم

بنشین، مرو، که در دل شب، در پناه ماه

خوش تر ز حرف عشق و سکوت و نگاه نیست

بنشین و جاودانه به آزار من مکوش

یکدم کنار دوست نشستن گناه نیست

بنشین، مرو، حکایت "وقت دگر" مگوی

شاید نماند فرصت دیدار دیگری

آخر، تو نیز با منت از عشق گفتگوست

غیر از ملال و رنج از این در چه می بری؟

بنشین، مرو، صفای تمنای من ببین

امشب، چراغ عشق در این خانه روشن است

جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز

بنشین، مرو، مرو که نه هنگام رفتن است!...

اینک، تو رفته ای و من از راه های دور

می بینمت به بستر خود برده ای پناه!

می بینمت - نخفته - بر آن پرنیان سرد

می بینمت نهفته نگاه از نگاه ماه

درمانده ای به ظلمت اندیشه های تلخ

خواب از تو در گریز و تو از خواب در گریز

یاد منت نشسته برابر - پریده رنگ -

با خویشتن - به خلوت دل - می کنی ستیز



شاخه گل ( )

صدای یک تن، در این بیابان...
نویسنده: عاطفه(چهارشنبه 87/2/18 ساعت 3:53 عصر)

سلام دریا، سلام دریا، فشانده گیسو! گشوده سیما !

همیشه روشن، همیشه پویا، همیشه مادر، همیشه زیبا !

 سلام مادر، که می تراود، نسیم هستی، زتار و پودت .

همیشه بخشش، همیشه جوشش، همیشه والا، همیشه دریا !

سلام دریا، سلام مادر، چه می سرائی؟ چه می نوازی ؟

بلور شعرت، همیشه تابان، زبان سازت، همیشه شیوا .

چه تازه داری؟ بخوان خدا را، دلم گرفته، دلم گرفته !

که از سرودم رمیده شادی، که در گلویم شکسته آوا !

چه پرسی ازمن: - « چرا خموشی؟ هجوم غم را نمی خروشی !

جدار شب را نمی خراشی، چرا بدی را شدی پذیرا ؟ »

- شکسته بازو گسسته نیرو، جدار شب را چگونه ریزم ؟

سپاه غم را چگونه رانم، به پای بسته، به دست تنها ؟

خروش گفتی ؟ چه چاره سازد، صدای یک تن، درین بیابان ؟

خراش گفتی ؟ که ره گشوده، به زور ناخن، ز سنگ خارا ؟

بخوان خدا را، دلم گرفته، دلم گرفته، دلم گرفته !

درین سیاهی، از آن افق ها، شبی زند سر، سپیده آیا ؟



شاخه گل ( )

دلاویزترین
نویسنده: عاطفه(چهارشنبه 87/2/18 ساعت 3:52 عصر)

از دل افروز ترین روز جهان،

خاطره ای با من هست.

به شما ارزانی :

 

سحری بود و هنوز،

گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود .

گل یاس،

عشق در جان هوا ریخته بود .

من به دیدار سحر می رفتم

نفسم با نفس یاس درآمیخته بود .

***

می گشودم پر و می رفتم و می گفتم : (( های !

 بسرای ای دل شیدا، بسرای .

این دل افروزترین روز جهان را بنگر !

تو دلاویز ترین شعر جهان را بسرای !

 

آسمان، یاس، سحر، ماه، نسیم،

روح درجسم جهان ریخته اند،

شور و شوق تو برانگیخته اند،

تو هم ای مرغک تنها، بسرای !

 

همه درهای رهائی بسته ست،

تا گشائی به نسیم سخنی، پنجرهای را، بسرای !

بسرای ... ))

 

من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می رفتم !

***

در افق، پشت سرا پرده نور

باغ های گل سرخ،

شاخه گسترده به مهر،

غنچه آورده به ناز،

دم به دم از نفس باد سحر؛

غنچه ها می شد باز .

 

غنچه ها می رسد باز،

باغ های گل سرخ،

باغ های گل سرخ،

یک گل سرخ درشت از دل دریا برخاست !
چون گل افشانی لبخند تو،

در لحظه شیرین شکفتن !

خورشید !

چه فروغی به جهان می بخشید !

چه شکوهی ... !

همه عالم به تماشا برخاست !

 

من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گشتم !

***

دو کبوتر در اوج،

بال در بال گذر می کردند .

 

دو صنوبر در باغ،

سر فرا گوش هم آورده به نجوا غزلی می خواندند .

مرغ دریائی، با جفت خود، از ساحل دور

رو نهادند به دروازه نور ...

 

چمن خاطر من نیز ز جان مایه عشق،

در سرا پرده دل

غنچه ای می پرورد،

- هدیه ای می آورد -

برگ هایش کم کم باز شدند !

برگ ها باز شدند :

ـ « ... یافتم ! یافتم ! آن نکته که می خواستمش !

با شکوفائی خورشید و ،

گل افشانی لبخند تو،

آراستمش !

تار و پودش را از خوبی و مهر،

خوشتر از تافته یاس و سحربافته ام :

(( دوستت دارم )) را

من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام !

***

 این گل سرخ من است !

دامنی پر کن ازین گل که دهی هدیه به خلق،

که بری خانه دشمن !

که فشانی بر دوست !

راز خوشبختی هر کس به پراکندن اوست !

 

در دل مردم عالم، به خدا،

نور خواهد پاشید،

روح خواهد بخشید . »

 

تو هم، ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو !

این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،

نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو !

« دوستم داری » ؟ را از من بسیار بپرس !

« دوستت دارم » را با من بسیار بگو !



شاخه گل ( )

بر آمد آفتاب
نویسنده: عاطفه(چهارشنبه 87/2/18 ساعت 3:51 عصر)

لبخند او، بر آمدن آفتاب را

در پهنه طلائی دریا

از مهر، می ستود .

در چشم من، ولیکن ...

لبخند او بر آمدن آفتاب بود !



شاخه گل ( )

خواب ، بیدار
نویسنده: عاطفه(چهارشنبه 87/2/18 ساعت 3:49 عصر)

گر چه با یادش، همه شب، تا سحر گاهان نیلی فام،

بیدارم؛

گاهگاهی نیز،

وقتی چشم بر هم می گذارم،

خواب های روشنی دارم،

عین هشیاری !

آنچنان روشن که من در خواب،

دم به دم با خویش می گویم که :

بیداری ست ، بیداری ست، بیداری !

***

اینک، اما در سحر گاهی، چنین از روشنی سرشار،

پیش چشم این همه بیدار،

آیا خواب می بینم ؟

این منم، همراه او ؟

بازو به بازو،

مست مست از عشق، از امید ؟

روی راهی تار و پودش نور،

از این سوی دریا، رفته تا دروازه خورشید ؟

***

ای زمان، ای آسمان، ای کوه، ای دریا !

خواب یا بیدار،

جاودانی باد این رؤیای رنگینم !



شاخه گل ( )

مهر می ورزیم
نویسنده: عاطفه(چهارشنبه 87/2/18 ساعت 3:47 عصر)

جام دریا از شراب بوسه خورشید لبریز است،

جنگل شب تا سحر تن شسته در باران،

خیال انگیز !

ما، به قدر جام چشمان خود، از افسون این خمخانه سر مستیم

در من این احساس :

مهر می ورزیم،

پس هستیم !



شاخه گل ( )

از ژرفای آن غرقاب
نویسنده: عاطفه(جمعه 87/1/30 ساعت 1:33 عصر)

در آن شب تاریک وآن گرداب هول انگیز،

حافظ را

تشویش توفان بود و « بیم موج » دریا بود !

ما، اینک از اعماق آن گرداب،

از ژرفای آن غرقاب،

چنگال توفان بر گلو،

هر دم نهنگی روبرو،

هر لحظه در چاهی فرو،

تن پاره پاره، نیمه جان، در موج ها آویخته،

در چنبر این هشت پایان دغل، خون از سراپا ریخته،

***

صد کوه موج از سر گذشته، سخت سر کشته،

با ماتم این کشتی بی ناخدای بخت برگشته،

هر چند، امید رهائی مرده در دل ها؛

سر می دهیم این آخرین فریاد درد آلود را :

- ((  ... آه، ای سبکباران ساحل ها ... ! ))



شاخه گل ( )

چشم به راه
نویسنده: عاطفه(جمعه 87/1/30 ساعت 1:28 عصر)

لب دریا، سحر گاهان و باران،

هوا، رنگ غم چشم انتظاران،

نمی پیچد صدای گرم خورشید،

نمی تابد چراغ چشم یاران



شاخه گل ( )

   1   2      >

لیست کل غم نوشته های این وبلاگ
©©
-
آخه گناه من چی بود؟
همیشه منتظرتم
پست دیشبم حذف شده
دنیای تو دیگری است
خیلی تنهام
تنهام نزار
چرا از تو دورم ؟
عید مبارک
خدایا کمکم کن
از تو دورم
میخواهمت با تمام وجود
التماس دعا
عاشق هستم ؟ واله هستم ؟ یا که مست ؟
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
|  Atom  |
| خانه |
| شناسنامه |
| مدیریت وبلاگ من |


|| پیوندهای روانه ||
کانون فرهنگی آموزش [102]
سایت سازمان سنجش کشور [54]
انجمن گفتگوی ایران [84]
برنامه نویس [68]
[آرشیو(4)]


|| مطالب بایگانی شده ||
کامپوتر
اینترنت
فریدون مشیری
مهدی سهیلی
مهدی اخوان ثالث
متفرقه
مرداد 1387
شهریور 1387

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
*** \\\ *** /// ***  هلاک عشق *** \\\ *** /// ***
عاطفه
سلام دوستان امیدوارم شاد و سرزنده باشید و با مراجعه به این وب سایت مطالب مورد نظرتونو پیدا کنین و منو با نظرات خوب خودتون راهنمایی کنین

|| لوگوی وبلاگ من ||
*** \\\ *** /// ***  هلاک عشق *** \\\ *** /// ***
|| لینک دوستان من ||
مهندسی پلیمرpolymer (کامپوزیت.پلاستیک.الاستومر.چسب ورزین)

یادداشتها و برداشتها
پرسش مهر 8
دست نوشته
وحیده
گنجینه
اس ام اس طنز بدو بیا بخون
عاشق دلباخته
ESPERANCE
غریب روزگار یوسف زهرا
افرایش صدای گوشی+راه کسب درآمد از اینترنت+عکس بازیگران خانم خارج
سری تو سرا
دل نوشته
همه چیز...
عشق اول عشق آخر
محرما نه
بیا تو حالشو ببر
تنهایی مرامه عشقه
یادداشت های یه آسمونی
خلوت تنهایی
Ship & Naval
MAKHo0oF gr0ups
بی ستاره ترین شبهای زندگی...
ღღღعاشقونهღღღ
اس ام اس و مطالب طنز و عکس‏های متحرک

به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...

خورشید بی غروب
خانواده و زندگی سالم


بوسه

موعود
کاردانش




















































|| آهنگ وبلاگ من ||


|| وضعیت من در یاهو ||
یــــاهـو