نمیدونم چقدر دیگه باید از دلتنگی بنویسم
نمیدونم تا کی اینجوری بی روحم
نمیدونم تا کی باید اینجوری غم تو صورت پیدا باشه.
یادته وقتی همدیگرو دیدیم.یادته وقتی که تو چشام زل زدی.
یادته وقتی دستامو گرفتی ، اون موقع داشت دستات می لرزید.
دستاتو محکم گرفتم ،گرفتم و تو هم گفتی چرا داری می لرزی؟
آره هر دومون داشتیم می لرزیدیم . اون موقع احساس کردم که تو واسه همیشه مال منی .به خودم
تعلق داری اما امروز فهمیدم نه. نه تو به من تعلق نداری تو واسه من نیستی ، من واسه تو نیستم.
تو...تو با این کارت منو از خودت رنجوندی.با این کارت دلمو شکوندی اما ...اما من
بازم منتظرم ، بازم منتظرم که بهم بگی دوستت دارم.
هنوزم منتظرم که بهم بگی مال منی ، که بگی هیچ کسو هیچ چیزی جز مرگ نمی تونه ما رو از
هم جدا کنه .راستی یادته اینو گفتی؟
گفتی هیچ چی جز مرگ نمی تونه مارو از هم جدا کنه، اما خودت
رفتی و منو از خودت جدا کردی.نمیگم نامردی نمیگم بی وفایی
نمیگم .... چرا دروغ بگم آره بی وفایی خیلی بی وفا.بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی.
اما با این کارات بازم دوستت دارم .بازم منتظرم برگردی .بازم منتظرم و منتظرت می مونم.